۱۴۰۲ بهمن ۹, دوشنبه

پدر من !؟

 


از دست نوشته های :
( در سایه ی ارتداد )

امروز ،
روز پدر است
پدر من خداست
من به او تبریک نمی گویم
و برایش کادوئی نمی خرم
زیرا بسیار از او رنجش دارم
او که مرا بی پدر ،
راهی کوچه های زندگی کرد
مرا در یتیم خانه گذاشت
و سپس در کوچه ها آواره کرد

من پدر ندارم
و از این پدرم ،
خدا
یا شاید ناپدری ام ،
خدا
هزاران رنجش و کینه دارم

او که مرا در فقر و نداری رها کرد
همیشه حسرت قسمت من بود

در زیر سایه ی این پدر ،
فقط زجر کشیدم و رنج بردم
شاهد دنیایی شدم
که جز جنگ و غارت و چپاول ،
چیز دیگری نداشت

و من ،
این کودک تنها ،
تن به هر مصیبتی دادم
تا دو روز عمر را پشت سر بگذارم
و با درد آشنا شوم

امروز ،
روز پدر است
بچه هایی مانند من ،
که سر راه گذاشته شده اند
که در خیابان ها آواره اند
یا در سطل های زباله ،
در جستجوی غذا هستند ،
این پدر را نمی خواهند
پدری که تنها ،
همنشین پولدارها و زورمندان است
و با فقرا کاری ندارد
حافظ سرمایه دارهاست
و سواران بر اریکه ی قدرت ،
در زیر علمش سینه می زنند

پدر من خوب و مهربان نیست
پدر من بخشنده و عاشق نیست
وگرنه چرا باید این همه نابرابری ،
دنیای ما را زینت داده باشد
و آزادی ،
که حق مسلم انسان هاست ،
در زندان انفرادی به سر برد ؟

امروز ،
روز پدر است
من به جای کادو ،
به پدرم خدا ،
به او می گویم که عدالت مرده است
و هزاران هزار نفر ،
گرسنه ی لقمه ای نان هستند
اما عده ای معدود ،
از تمام امکانات زندگی بهره مند هستند
و تبعیض در همه جا سایه انداخته است

من پدری می خواهم
که عادل باشد
و بتواند عدالت را در زمین پا برجا سازد
و مردم را ،
با هر عقیده ای که دارند ،
به سوی وحدت و یکدلی بخواند
خدائی که دوستدار آزادی باشد
و دشمن زندان ها
و دشمن شکنجه گر ها
و از اعدام نفرت داشته باشد

امروز ،
روز پدر است
من به کودکان بی پدر می اندیشم
زیرا خود پدری نداشته ام .

اکبر درویش . ۵ بهمن ماه سال ۱۴۰۲

#akbar#darvish#akbardarvish# #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_اجتماعی #شعر_روز #آزادی#عدالت#روز_پدر



۱۴۰۲ بهمن ۴, چهارشنبه

قرار دوباره

 .

قرار دوباره
کنار یه رویا
میون یه احساس
تو یک خواب زیبا

تو یک خلوت ناب
پراز عشق و امید
من و تو بشیم ما
بشیم رد ز تردید

قرار دوباره
تو رنگین کمون ها
تو اوج ترانه
رو موج یه دریا

باشه هر کجایی
که اینجا نباشه
میدن من و تو
جدایی نپاشه

قرار دوباره
زیر چتر بارون
همونجا که ابرا
می خونن تو ناودون

تو یک جنگل دور
پراز عطر سوسن
گریز از شب و شب
دم صبح روشن

قرار دوباره
زیر نور مهتاب
تو تنهائی هامون
تو خواب دیدن خواب

باشه هر کجایی
که اینجا نباشه
میون تو و من
جدایی نپاشه

اکبر درویش . بهمن ماه سال ۱۴۰۲

#akbar#darvish#akbardarvish# #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش شعر_عشق #عاشقانه #ترانه 



نیش خوردن


 

برادری بی برابری


 

که کار نکرد


 

انگار دچار توهم شده ام

 

.
می اندیشم
در این روزگار تلخ و سیاه ،
مردمی یکدل و یکصدا،
آیا وجود دارند
تا دست های هم را بگیرند !؟

و این عشق ،
که در قلب من موج می زند ،
مردمانی را
که عاشق سپیدی هستند
آیا راه خود را پیدا می کنند

و به راستی ،
چه مصیبتی است
در جهان کوران ،
به روشنایی اندیشیدن !

من درد تازیانه را احساس می کنم
و به صلیب کشیده شده ام
به کوه تنهائی مامن لاشخورها ،
تبعید شده ام
اما ،
هنوز اسیر ناامیدی نشده ام

آیا
دختران جوان
و پسران جوانی
که در عشق من تعمید یافته اند
روزی به اسطوره گی فکر خواهند کرد
آیا کار ناتمام نسل من ،
ناتمام می ماند
یا آن ها
این راه دشوار را طی می کنند
تا به مقصد برسند

بگذار به غار تنهائی خود پناه ببرم
تا تنهاتر از همیشه
به حسرت هایی که داشته ام
و به آرزوهایی که دارم
بیندیشم

شاید روزی ،
کسانی فهمیدند
و زندگی ،
به گونه ای دیگر ،
در زمین ادامه یافت

باز انگار دچار توهم شده ام !

اکبر درویش . آبان ماه سال ۱۴۰۲

#akbar#darvish#akbardarvish# #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_اجتماعی #شعر_روز